ما از آن او و او هم آن ما
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۱ ب.ظ
جمله عالم ز اختیار و هست خود
میگریزد در سر سرمست خود
تا دمی از هوشیاری وا رهند
ننگ خمر و زمر بر خود مینهند
جمله دانسته کای این هستی فخ ( تله ) است
فکر و ذکر اختیاری دوزخ است
میگریزند از خودی در بیخودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
مولوی این جا می فرماید که انسان دوست دارد که دل به چیز دیگری ببنده، که البته در ادامه اش ایشون می فرماید که انسان نیاز داره به چیز بزرگتری دل ببنده. در واقعیت میلی در انسان هست که دوست دارد اختیار را بر دیگری بیندازد.
البته ایشون توضیح هم میدن که چرا :) و توضیح می دهند که به چه کارهایی خودشون رو مشغول می کنند. اما سوال این جاست که در مقابل این نظریه ی ساده ی مولوی، چه نظریاتی می تونه وجود داشته باشه؟
می تونیم به هرم نیازهای مازلو نگاه کنیم و ببینیم که خبری نیست. می تونیم به فردگرایی لیبرالیسم اشاره کنیم و ببینیم که ایشون چه جوابی میده و همین طور می تونیم برگردیم به اگزیستانسیالیسم سارتر نگاهی بیندازیم و بپرسیم که آقای سارتر چه جوابی برای این مساله دارند و یا حتی می تونیم از مارکسیسم بپرسیم که جوابشون چیه( البته با در نظر گرفتن ادامه ی شعر :) ).
به نظرم اگر همه ی اینا رو کنار هم بذاریم یه چیز جالبی از توش در میاد که بد نیست بهش فکر کنیم.
حالا یه سوال دیگه اینجاست که انسان ها اصولا می خوان از اختیار خودشون کم کنند و به قول سارتر شاید دلیلش این باشه که مسوولیت اون رو نمی تونن بپذیرن :). ولی سوال اینه که خوب ببخشید میشه بگین که چرا آدمها دوست دارند تلاش کنند در جهتی که دوست دارند و عاشق آن هستند. مثالش می تونه این باشه که کسی که عاشق فردی میشه ، چرا حاضره خیلی کارا براش بکنه در حالی که تا قبل از اون نمی تونست؟ ( اینم برادرمون مولوی جوابش داده :) )
البته در همین جا هم باز میشه از آقای سارتر پرسید که این حسه چیه؟ همین طور از دوستان دیگری که ازشون نام بردیم :).
راستی یه سوال دیگه ، ما چقدر از عقایدمون تحت تاثیر این عزیزان هست؟ (بگذریم از اون برادران یونانی :) ) و یا قرون وسطی و عقاید اون زمان :).
عملا سوالات به این دسته ها تقسیم میشن:
آیا ما واقعا چنین نیازی داریم؟
اگر آره، چه جوری رفع میشه؟
اگر نه، چه جوری تجارب طبیعی رو توضیح میدین؟
و جوابهای این مکاتب رو نگاه کنیم، آیا جوابهای ما به این مکاتب جواب قانع کننده ای میدن یا این که باید لاجرم در مقابل آنها همچون بقیه مستاصل بمونیم و یا این که بگیم اینا چرت و پرت هستن و ما اینا رو قبول نداریم.
و از همه بدتر تاریخ چه جوابی به این نیاز داده؟ می تونین یه نگاه به کتاب میرچا الیاده بندازین بالاخص کتاب اسطوره بازگشت جاودانه که ببینین اون چی میگه؟
راستی اینا چه کاری به ما دارن، ما که اصلا با این چیزا برخورد نداریم :)
حال بیاین و ببینین که نظرات چگونه در حال ابلاغ شدن به ما هستن. به عنوان مثال یه سری بشینین برنامه های تلویزیونی رو نگاه کنین و یا همین دیدن تلویزیون رو برای خودتون تفسیر کنید. اصلا آقا اینم ولش، به این فکر کنید که در اوقات بیکاریتون چه می کنید و واقعا چرا این کارا رو می کنید :).
چرا ما خدایی را می پرستیم که ما را دوست دارد ؟ و ما هم دوستش داریم؟ ( آیا ؟)
تشنه مینالد که کو آب گوار
آب هم نالد که کو آن آبخوار
جذب آبست این عطش در جان ما
ما از آن او و او هم آن ما
ادامه دارد....
۹۲/۰۶/۱۲
من یه مدت به این فکر میکردم که از کجا معلوم نیاز انسان به واگذاری اختیار و پناه آوردن به کسی که مولوی میگه واقعی باشه و این نیاز کاذب نباشه یا مثل نیاز به دوست داشته شدن سطحش پایین نباشه ؟