به نای
جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۱۵ ب.ظ
گفت دربان که :
تو کیستی ؟
گفتم :
این مشکل است تا بیندیشم ! ...
بعد از آن می گویم که :
پیش از این روزگار ، مردی بوده است ،
بزرگ ، نام او ، آدم ! من از فرزندان اویم ! ....
عقل تا درگاه ره می برد .اما اندرون خانه ره نمی برد . آنجا عقل حجاب است و دل حجاب و سر حجاب.
عقل سست پای است .از او چیزی نیاید . اما او را هم بی نصیب نگذارند.
حادث است و حادث تا به در خانه راه برد .اما زهره ندارد که در حرم رود.
خنک آن که چشمش بخسبد و دلش نخسبد ،
و وای بر آنکه چشمش نخسبد و دلش بخسبد!
۹۱/۱۱/۰۶